- سپنج کردن
- زندگی کردن، گذران کردن
معنی سپنج کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تمام کردن بپایان رسیدن، معدوم کردن نابود ساختن
یا پسند کردن بر. ترجیح دادن
پنجه افکندن، پنجه در زمین فشردن، ثبات قدم نمودن، قبض کردن گرفتن
غربال کردن (غلات خاک و شن زغالء غیره) به وسیله سرند
خانه گرفتن باشیدن مسکن کردن جای گرفتن
عمل سینه زن. در اصطلاح تیراندازان آن باشد که چون تیری بیندازند بر زمین خورد و از آن جا خیز کرده به جای دیگر افتد، تفاخر کردن فخر نمودن
پسندیدن، انتخاب کردن، گزینش کردن، برگزیدن
پیش انداختن و به جلو راندن، در پشت سر کسی یا حیوانی قرار گرفتن و او را با فشار سینه به جلو راندن، بر زمین خوردن سنگ یا تیر یا چیز دیگر پس از پرتاب شدن و منحرف گشتن آن به سمت دیگر، فخر کردن، نازیدن
سپری گردانیدن، تمام کردن، پایان دادن، به پایان رسانیدن
((~. کَ دَ))
فرهنگ فارسی معین
اصطلاحی است در تیراندازی، وقتی که تیر بعد از اصابت به زمین کمانه کرده به جای دیگر پرت می شود، تفاخر کردن، مغرور شدن
بیختن خاک و شن یا چیز دیگر با سرند، غربال کردن، چیزی را در غربال یا موبیز ریختن و تکان دادن که نرمۀ آن بیرون بیاید و نخاله اش باقی بماند، بیختن، بیزیدن، ویزیدن، بیز، پالاییدن، پرویختن
له و بازمین یکسان کردن برابر و مساوی کردن با
ختنه کردن